صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فلسفه / آدم، ابوالبشر /

فهرست مطالب

آدم، ابوالبشر


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 30 مهر 1398 تاریخچه مقاله

13. در پی نهی شدن آدم از درخت ممنوع، چنین آمده است كه «شیطان آنان را وسوسه كرد تا شرمگاههای پوشیدۀ آنان را بر آنان آشكار كند» (اعراف). چه ارتباطی میان خوردن از درخت ممنوع و پیدا شدن شرمگاه بوده است؟ دیدیم كه در دین یهود درخت ممنوع، درخت معرفت نیك و بد بود، بدین معنی كه آدم و حوا پیش از خوردن از درخت برهنه بودند، ‌لیكن برهنگی خود یا یكدیگر را نمی‌دیدند و از آن آگاه نبودند. چون از آن درخت خوردند، به مرحلۀ آگاهی رسیدند و دریافتند كه برهنه‌اند؛ از این‌رو كوشیدند كه خود را پنهان سازند؛ ولی در قرآن كریم اشاره‌ای به این ارتباط نیست و شیوۀ بیان چنان است كه هر رابطه‌ای میان این و آن را می‌توان حدس زد.
در این زمینه گفتارها گوناگون است. از ابن مُنَبّه روایت است كه گفت بر آدم و حوا نوری بود و به همین سبب شرمگاههاشان دیده نمی‌شد (طبری، تفسیر، 1 / 104). برخی گفته‌اند: آشكار شدن شرمگاهها پس از خوردن از درخت، به جهت كیفر نبوده است، زیرا پیامبر كیفر نمی‌برد. این برپایۀ تغییر مصلحت بوده است، زیرا چون آن دو از آن درخت خوردند، مصلحت اقتضا كرد كه از بهشت بیرون رانده شوند و جامه‌هاشان كنده شود و به زمین فرود آورده شوند و در آن مكلف به تكلیف گردند (طوسی، 4 / 372). نیز گفته شده است كه در آیۀ «فَوَسْوَس اِلَیهِمَا الشَّیطانُ لِیُبْدِیَ لَهُمٰا مٰا وُورِیَ عَنْهُمٰا مِنْ سَوْءٰ تِهِمٰا»‌ (اعراف / 7 / 20) دو قول است: یكی آنكه لام در «لِیُبْدِیَ» برای عاقبت است چنانكه در آیۀ دیگر قرآن مجید آمده است «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرعَونَ لِیكُوَن لَهُمْ عَدُوّاً وَ خَزَناً» (قصص /  28 /  8). پس معنی آیه چنین می‌شود: شیطان آن دو را وسوسه كرد و پیامد وسوسۀ او این شد كه آن دو از آن درخت خوردند و درنتیجۀ آن شرمگاههاشان پدیدار گشت. مقصود این است كه قصد شیطان از وسوسه، آشكار كردن شرمگاههای ایشان نبود و او نمی‌دانست كه اگر از درخت بخورند، چنان خواهد شد. او از روی كینه‌ای كه به آدم داشت، فقط می‌خواست وی و همسرش را به شكستن فرمان خداوند و گناه كردن وا دارد. قول دوم این است كه لام در «لِیُبْدِیَ» لام غرض است و در این صورت، دو وجه می‌توان تصور كرد: یكی آنكه آشكار شدن شرمگاه كنایه از سقوط حرمت و زوالِ جاه گرفته شود و معنی چنین باشد كه قصد شیطان از وسوسۀ آدم و حوا، زوال حرمت و ازمیان رفتن پایگاه والای ایشان بود، دیگر آنكه شیطان در لوح محفوظ دیده یا از برخی فرشتگان شنیده بود كه اگر آدم از آن درخت بخورد، شرمگاهش پدیدار می‌گردد و این حاكی از نهایت زیان و سقوط است و قصد شیطان از وسوسه نیز رسیدن به همین هدف بوده است (فخر رازی، 14 / 46). نیز گفته شده است كه ابلیس می‌دانست كه هر كه از آن درخت بخورد، شرمگاهش آشكار گردد و هركه چنین شود، بهشت را نشاید.
نكتۀ دیگر آن است كه خدا فرمود: «چون از آن چشیدند شرمگاههاشان برایشان آشكار گشت». مقصود از این تعبیر (چشیدن) آغاز خوردن است یعنی همین كه اندكی از آن تناول كردند، عورت هریك برای دیگری پدیدار شد. كلبی گفته است همین كه از آن خوردند، جامه‌هاشان فرو ریخت و هریك شرمگاه آن دیگری را دید و خجلت كشید (طبرسی، 2 / 406، 407). دیگران گفته‌اند اگر بتوان داستان آدم را به شیوۀ تمثیلی تفسیر و تأویل كرد، شاید بتوان گفت این اشاره به گذر انسان از مراحلِ گوناگونِ تحول است كه از كودكی آغاز می‌شود و در آن دوره انسان بد و نیك را نمی‌شناسد و چون بزرگ‌تر می‌شود، آماج تحریكات و انگیزه‌های گوناگون قرار می‌گیرد و زشتی كارهایش برایش آشكار می‌شود (رشید رضا، 8 / 347).
14. داستان آفرینش آدم با مسألۀ «عصمت پیامبران» گره خورده است. برپایۀ اعتقاد مسلمانان، چون پیامبران رسانندگان پیام خدا به مردمند و با همۀ امور دینی و دنیوی مردم سروكار دارند، باید از هرگونه گناه و آلایش كاملاً پاك باشند و گَرد هیچ‌گونه خطایی بر دامانشان ننشیند تا مردم به گفتار و كردار ایشان اعتماد كامل كنند. برای رسیدن پیامبران به پایگاه والای عصمت، باید توفیق الٰهی همراه گردد تا مصونیت از گناه امكان یابد. پیامبران نه اندیشۀ بد دارند، نه گفتار بد و نه كردار بد. چنین حالتی «عصمت» خوانده می‌شود كه دربارۀ آن بسی گفت‌وگوهاست.
اما در داستان آفرینش آدم و زندگی او آیاتی هست كه باید از دیدگاه عصمت انبیا دقیقاً بررسی و تحلیل شود. آیاتی از این قبیل كه شیطان، آدم و حوا را از بهشت لغزانْدْ (بقره / 2 / 36)؛ ایشان را بفریفت؛ گفتند پروردگارا بر خود ستم كردیم (اعراف / 7 / 22-23)؛ شیطان او را وسوسه كرد... آدم پروردگار خود را نافرمانی كرد و گمراه شد (طه 20 / 120-121) و جز اینها.
پاسخ مختصر و ساده‌ای كه مفسران به مشكل تطبیق این آیات با عصمت انبیا داده‌اند، این است كه آدم در هنگام سر زدن این لغزش از وی، در «دار تكلیف» نبوده یا او در این زمان مقام نبوت نداشته، یا آنچه از آدم سر زد ترك اَوْلى بوده است نه معصیت (نك‍ : عصمت).
15. قصۀ آفرینش و زندگی آدم با مسألۀ «جبر و اختیار» نیز پیوند دارد: خدا آدم را آفرید و فرشتگان را فرمان داد تا بر او سجده كنند و شیطان به علت سجده نكردن بر وی از پایگاه والای خود فرو افتاد و راندۀ درگاه خدا گشت. پس شیطان از خدا تا پایان جهان مهلت خواست و خدا به وی مهلت داد. شیطان گفت: چون مرا راندی، بر سر راه آدمیان می‌‌نشینم و از هر سوی بر ایشان در می‌آیم و آنان را از راه راست تو به در می‌برم. خدا فرمود: آنان كه از تو پیروی كنند، همه را در دوزخ می‌افكنم.
مفسران بزرگ قرآن مجید مانند امام فخرالدین رازی و علامه طباطبایی و رشیدرضا در ذیل آیات یادشده، مسائل و مشكلات مربوط به جبر و اختیار را با بحثهای استوار علمی و فلسفی شكافته‌اند و جوانب مختلف آن را تحلیل كرده‌اند و مختار بودن انسان را با وجود شیطان و یارانش مدلّل ساخته‌اند (نك‍ : جبر و اختیار).
16. رشید رضا در دنبالۀ تفسیر آیات مربوط به آفرینش آدم، از خود و از قول استادش محمد عبده به عنوان یك جمع‌بندی سراسری این موضوع می‌گوید: اگر خواسته باشیم این قصه را به شیوۀ‌ تمثیلی بفهمیم، هریك از عناصر آن، رمز و نمودگار یك حقیقت می‌شود: خبر دادن خدا به فرشتگان دربارۀ جای دادن خلیفه در زمین، ‌عبارت است از آماده ساختن زمین و نیروها و ارواح آن كه قوام و نظام زمین بدان است، برایِ زیستن نوعی از آفریدگان كه در آن تصرف كند و این كرۀ خاكی در اثر وجود او به نهایت كمال خود برسد. پرسش فرشتگان دربارۀ جای دادن خلیفه‌ای در زمین كه تبهكاری كند،‌تصویری است از اینكه در انسان توانایی تبهكاری هست، ولی این با خلافت خدایی او منافات ندارد. آموزش دادن همۀ نامها به آدم، بیان این حقیقت است كه در انسان استعداد فراگیری همۀ دانشهای جهان هست تا از آن سود ببرد و زمین را با آن آباد كند. عرضه كردن دارندگان نامها بر فرشتگان و پرسش از ایشان و درماندن ایشان از پاسخ، تصویری است از این حقیقت كه ارواح مدبّرۀ جهان محدودند و از حد وظیفۀ خویش در نمی‌گذرند. سر بر تافتن شیطان از سجده كردن بر آدم، تمثیلی برای ناتوانی آدمیان در فرمانبر ساختن روح بدی و بدگرایی است كه انگیزۀ كشمكش و درگیری و تعدی و تبهكاری در زمین است كه اگر این نبود، روزگاری فرا می‌رسید كه افراد بشر همسان فرشتگان و حتى بالاتر از آنها می‌گردیدند و از «آدمیت» خود بیرون می‌شدند و تغییر ماهیت می‌دادند. جای گرفتن آدم در بهشت، بیانگر این واقعیت است كه در ذات و ژرفای گوهر انسان گرایش به خوشی و آسایش و آرامش است و این حق و حتى وظیفۀ انسان است كه در راه خوشی دنیوی بكوشد. نشان دادن درخت و برحذر داشتن آدم از آن، رمز شر و مخالفت است چنانكه در جای دیگر قرآن، خدا سخن پاك را به درخت پاك و سخن ناپاك را به درخت ناپاك تشبیه كرده است (ابراهیم / 14 / 24). یاد كردن از همسر بدین معنی است كه استعداد زن در همۀ كارهای بشری همسان و همپایۀ مرد است. فرمان دادن به آدم كه از همۀ ‌نعمتهای بهشت بخورد، مثالی برای این است كه انسان می‌تواند خوبیها را بشناسد و از همۀ نعمتهای پاك و پاكیزۀ این جهان برخوردار گردد. نهی از درخت ممنوع، كنایه از الهام شناخت بدی است و اینكه فطرت به زشتی پی برد و از آن بپرهیزد. وسوسه و لغزاندن شیطان گویای آن روح ناپاكی است كه همراه نفوس بشری است و انگیزۀ بدكاری را در آدمی نیرو می‌بخشد؛ به بیان دیگر الهام تقوا و خیر در سرشت آدمی قوی‌تر یا اصل است و از این‌رو آدمی مرتكب بدی نمی‌شود، مگر با همكاری و وسوسۀ شیطان. بیرون رفتن از بهشت كنایه از این است كه انسان در اثر خروج از اعتدال فطری، دچار درد و رنج می‌گردد. یاد گرفتن آدم آن سخنان را از خدا، اشاره به این است كه انسان با سرشت پاك خود همواره می‌تواند از بدی بازگردد و به خدا روی آورد (1 / 280-283).

مآخذ

ابن اثیر، عزالدین، الكامل، بیروت، دارصادر، 1982م، 1 / 27-53؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، العبر، بیروت، دارالكتاب اللبنانی، 2(1) /  8-11؛ ابن كثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، مصر، مكتبة الخانجی، 1932م، 1 / 55 - 98؛ همو، قصص الانبیاء، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، بیروت، المكتبةالاسلامیة، 1 / 31-103؛ ابن منظور، محمدبن مكرم، لسان العرب؛ ازهری، محمدبن احمد، تهذیب اللغة؛ بستانی (فؤاد افرام)؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، توس، 1356ش، 1 / 43-62؛ جودائیكا، ذیل Adam؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح اللغة؛ حرعاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی، 1391ق، 11 / 164؛ خوارزمی، حسین‌بن حسن، شرح فصوص الحكم، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، مولی، 1364ش، 1 / 54، 60-61؛ خوری، شرتونی، سعید، اقرب الموارد؛ دایرة‌المعارف اسلام، ذیل Adam؛ دایرة معارف القرن العشرین؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات القرآن، ترجمۀ غلامرضا خسروی حسینی، تهران، مرتضوی، 1361ش، 1 /  38- 39؛ رشید رضا، محمد، المنار، بیروت،‌ دارالمعرفة، 1 /  288، 8 /  328-357؛ زبیدی محمدمرتضى، تاج‌‌العروس؛ صفی‌پور، عبدالرحیم، منتهی‌الارب؛ زمخشری، محمودبن عمر، الكشاف، بیروت، دارالمعرفة، 12 / 154-155؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسةالاعلمی، 1973م، 1 / 114-150، 8 /  18-66، 12 /  149-177، 13 / 126-151، 14 / 217-231، 17 / 52؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، قم، كتابخانۀ آیت‌الله مرعشی، 1403ق، 1 / 72-92، 399- 408، 3 / 334- 339، 424-430، 4 / 32-34، 485؛ طبری، محمدبن جریر، تاریخ، به كوشش یان دخویه، لیدن، 1879-1881م، 1 / 86-166؛ همو، تفسیر، بیروت، دارالمعرفة، 1980-1983م، 1 / 155-197، 8 / 93- 108، 14 /  19-24، 15 /  79-83، 16 / 160-163؛ طوسی، محمدبن حسن، التبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1 /  128-177، 4 / 355-376، 6 / 332- 338، 495-500، 7 / 213-220؛ عتیق نیشابوری، ابوبكر، ترجمه و قصه‌های قرآن، به كوشش مهدی بیانی و یحیى مهدوی، دانشگاه تهران، 1338ش، صص 56-62؛ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الكبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 2 /  159- 238، 3 / 3-7، 19-26، 14 /  28-54، 19 / 181-190، 21 / 123-131؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسةالوفاء، 1983م، 11 / 97- 269؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به كوشش باربیه دومینار، پاریس، 1874م، 1 / 46-75؛ مصطفوی، ‌حسن، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ش، 1 /  38-41؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، به كوشش كلمان هوار، پاریس، 1899م، 2 / 74-100؛ میبدی، ابوالفضل، كشف الاسرار، به كوشش علی‌اصغر حكمت، تهران، امیركبیر، 1361ش، 1 / 131-163، 2 / 561-591، 5 / 302-312، 568-586، 6 / 174-191؛ ونسینگ، آرنت‌یان، المعجم المفهرس؛ هیستینگز، ذیل Adam.

بخش معارف

V. آدم در تصوف و عرفان

داستان آفرینش آدم(ع) و چگونگی هبوط او از بهشت، در نوشته‌های عرفانی به گونۀ نمادی و با تأویلاتی خاص آمده است. این تأویلها به‌طور كلی پیرامون چند موضوع می‌چرخد: چرا آدم آفریده شد؟ مقصود از آموختن نامها به آدم چیست؟ امانتی كه به آدم سپرده شد كدام است؟ هبوط یعنی چه و در این واقعه مراد از آدم، حوا، شیطان، شجره، طاوُس، مار و گندم چیست؟ ویژگیهای آدم چیست؟ جایگاه آدم در میان دیگر آفریدگان كدام است و پیوند او با جهان هستی چگونه است؟
در سخنان نخستین صوفیان، تصویری كه از آدم ارائه شده كمابیش در چهارچوب اخبار و روایات مذهبی است. در این آثار آدم به عنوان ابوالبشر و اولین انسان به كار رفته است بی‌آنكه درپی تأویل واژه‌ها و رویدادها باشند.
از قرن 4ق / 10م رفته‌رفته از وقایع مربوط به آدم نه به صورت سادۀ نخستین، كه به زبان رمز و تأویل سخن به میان می‌آید. این گفت‌وگوها از منصور حلاج آغاز می‌شود و در آثار ابن عربی به اوج خود می‌رسد. در این مكتب آدم به عنوان نماد نوع انسانی و رمز «حقیقت انسانیه» مطرح می‌شود و با اندیشۀ انسان كامل پیوند می‌یابد.
حسین بن منصور حلاج (مق‍ 309ق / 921م) برپایۀ حدیث «خلق‌الله آدم علی صورته» (منسوب به پیامبر اكرم، نك‍ : مسلم، 8 / 32؛ روزبهان، شرح شطحیات، 378، 435) بر آن بود كه خداوند آدم را به صورت خود یعنی خداگونه آفریده است و از این روی حق كه در همۀ صورتها جلوه‌گر است در آدم به برترین و كامل‌ترین صورت متجلی است.
پس از حلاج، ابومحمد روزبهان بقلی شیرازی (د 606 ق / 1209م) نیز آدم را به عنوان نمادِ «نوع انسانی» می‌نگرد و لطایف سیر و سلوك عارفان را با وقایع زندگانی آدم مربوط می‌سازد. به عقیدۀ او همان‌گونه كه آدم آینۀ جمال خداوند بود، سالك نیز باید بكوشد تا لوح وجود خود را از نقش غیر فرو شوید و سرانجام آینۀ تمام نمای حُسن خدایی در جهان هستی شود: «صار مِرآةَ حُسنِ اللهِ فی العالم كآدم(ع)» (مشرب الارواح، 133). بنابراین توجه به زیبایی صوری انسان ــ یعنی همان زیبایی به ودیعت نهاده شده در آدم ــ و عشق مجازی می‌تواند سالك را به سوی جمال معنوی و عشق حقیقی و ربانی رهنمون شود (همان، 134). روزبهان آیۀ «و نفخت فیه من روحی» (الحجر / 15 / 29) را تجلی صفات خداوند در وجود آدم تفسیر می‌كند و یادآور می‌شود كه این تجلی را نباید با حلول اشتباه كرد و یكی گرفت: «قال الله تعالی و نفخت فیه من روحی؛ روح او تجلی اوست، و تجلی ربه‌للجبل، قلب آدم(ع) مَشرِق كرد، نور صفت از روی آدم پیدا شد و آن اثر روح در هیكل منكشف شد. حق از آدم تجلی كرد به حقیقت اثر نه به رسم حلول» (شرح شطحیات، 378).
روزبهان از آدم به «صفی مملكت، بدیع فطرت، خزانۀ امانت و كارخانۀ حكمت» تعبیر می‌كند (عبهر العاشقین، 27). به گفتۀ او: نور قِدم از پیشانی آدم ساطع بود (شرح شطحیات، 435)، ولی چون ابلیس نتوانست آن نور را ببیند عصیان ورزید. به دیگر سخن، ابلیس وجود خاكی آدم را دید، اما حقیقت الٰهی دمیده شده در او را كه چون گنجی در ویرانۀ كالبد آدم نهان بود، نتوانست مشاهده كند و به همین جهت از سجدۀ او سرپیچید: «اگر آن صفت كه جمیع ملائكه از آدم دیدند، بدو پیدا شدی، بگداختی از پرتو جان آدم، كه به نور قدم و جلال ذات و صفات منور بود. چون ملعون او را ندید خیریت را دعوی كرد... و از عین حق درافتاد» (همان، 512). میان تكبر و سركشی ابلیس و سرپیچی آدم (نزدیك شدن به شجرۀ ممنوعه) باید تفاوت نهاد، زیرا حكمت در عصیان آدم این بود كه خداوند می‌خواست صفات قهر و جلال و حشمت و جبروت خود را بدو نمایان سازد، به همین جهت عصیان آدم زیانی به «اصطفاء» او نرسانید، بلكه سبب قرب بیشتر وی گردید (روزبهان، مشرب الارواح، 237). به عقیدۀ روزبهان، مقصود از آموختن اسماء به آدم علم لدنی است، یعنی علمی كه «اهل قرب را به تعلیم الٰهی و تفهیم ربانی معلوم و مفهوم شود نه به دلایل عقلی و شواهد نقلی» (كاشانی، 76). اما اسماء آموخته‌شده به آدم چیست؟ این اسماء، اسماء «صفات و نعوت و اوصاف» الٰهی است، و آموختن اسماء به آدم یعنی او را مجمع و مظهر همۀ نامها و صفات گردانیدن. روزبهان حدیث «خلق‌الله آدم على صورته» را به تخلق انسان به صفات خدایی تعبیر می‌كند و بر آن است كه مقصود از خلقت آدم این بود كه حق تعالى تمام دقایق «عالم اكبر» و ظرایف هستی را یكجا در «لباس صورت آدم» نمایان سازد (شرح شطحیات، 164-165).
 

صفحه 1 از7

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: